اعجاز تشریعی بشریت از دیرباز در مساله شناخت دست خوش اوهام و خرافات بوده است، از بدوی ترین قبایل تا متمدن ترین جوامع بشری آن روز، باورهایی از جهان هستی ومبدا آفرینش و تقدیر و تدبیر داشتند، که با حقیقت فاصله زیادی داشت و به تصوراتی خیال گونه می مانست با داشتن چنین شناختی، بشر آن روز هرگزنمی دانست از کجا آمده و چرا آمده و به کجا می رود انبیا با آن که جواب این پرسش ها را داده بودند، ولی گفتار انبیا با گذشت زمان دست خوش تحول و تحریف گردیده بود، تا آن که قرآن مجید از نو پاسخ های روشن و قاطعی در تمامی این زمینه ها ارائه نمود.
اعجاز علمیاشاراتی است گذرا که به برخی از اسرار طبیعت نظر دارد و به گونه تراوشی از لابه لای تعابیر قرآنی ـ احیانا ـ مشهود می گردد، که با مرور زمان وپیش رفت دانش و قطعیت یافتن برخی نظریه های علمی، پرده از این اشارت هابرداشته می شود و دانش مندان خصوصا با پی بردن به این حقایق، قرآن را از دیدگاه اعجاز مورد ستایش و پذیرش قرار می دهند. ...
برخی احتمال داده اند که الفاظ و تنظیم عبارات قرآن وحیانی نباشد، بلکه معانی آن بر قلب پیامبر القا شده و آن حضرت خود آن را در قالب الفاظ درآورده است !
این احتمال از آن جا نشأت گرفته که در تعبیر آیه «فانه نزله علی قلبک » (بقره/97) و نیزآیه «نزل به الروح الا مین علی قلبک » (شعرا/193-194) آمده که قرآن بر قلب پیامبر که جای گاه ادراک درونی است فرود آمده است.
درطول تاریخ بشر همیشه کسانى بوده اند که با تردید به پدیده وحى نگریسته و امکان یا وجـود آن را نـفـى کرده اند. اینها در توجیه افکار غلط خود گاهى پدیده وحى را ناشى از نبوغ بـشـر دانـسته و مى گویند: پیامبران انسانهاى نابغه اى بوده اند که براى نجات انسان ها از دام فـسـاد و تـبـاهـى کوشش نموده و براى اینکه اهداف عالى خود را پیاده کنند، افکار اصلاحى خـود را وحـى الهـى قلمداد نموده و انسان ها را به تبعیت از آنها فراخوانده اند. این عده ، تنها از دیـد مـادّى بـه جـهـان مى نگرند و عالم را محصور در عالم مادّیات و اجسام محسوس مى پندارند و وقوع هر پدیده و حادثه ماوراى طبیعى را انکار مى کنند.